شعری از کریستینا لوگْن

ساخت وبلاگ

شعری از کریستینا لوگْن

چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶

 


اول لگدی به شکمم زد
بعد مته را آورد 
بعد چاقوی ضامن‌دار را آورد
بعد لگن ظرفشویی را آورد
بعد چرخ‌گوشت را آورد
بعدش گفت 
او عمرش را وقف درک بالا و پایین کشاورزی کرده
بعد دست‌هایم را گرفت
بعد هر دو را میخکوب کرد به میله‌های تخت
بعد پاهایم را گرفت
و بوسید
او زگیل پاهایم را بوسید
بعدش گفت بعضی‌ها
با کف پاهای حساس‌شان آمرزیده می‌شوند
بعد گفت خودش یکی از آن‌ها نبوده
بعد علف‌چین را آورد
بعد من دیگر فریاد نکشیدم
و گذاشتم خون بریزد
خلاصه فقط گذاشتم خونم بریزد
و فقط ریخت و ریخت
از من.

کریستینا لوگْن
محو شدم
گم شدم 
دور شدم 
دیدنم وحشتناک شد
یکسره بی‌تفاوت شدم
من یکسره بی‌تفاوت شدم به هر چه مسخره
تمامِ وقت.
من مُردم
خلاصه فقط مُردم
بی‌آن‌که مشاور خانواده را ملاقات کنم.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

 زیر پل‌های فراموشی، کریستینا لوگْن، دفتر «لحظه‌ی سگی»، ترجمه‌ی رباب محب - وحید علیزاده رزازی، نشر گل‌آذین، ۱۳۹۲.


برچسب‌ها: زیر پل‌های فراموشی, کریستینا لوگْن, رباب محب, وحید علیزاده رزازی
[ ]
+
شعری از کریستینا لوگْن...
ما را در سایت شعری از کریستینا لوگْن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : vahidalizadehrazzazi بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 7 تير 1396 ساعت: 6:15