شعری از کریستینا لوگْن

متن مرتبط با «شعری» در سایت شعری از کریستینا لوگْن نوشته شده است

عشاق - شعری از اُلیبِریو خیرُندو به ترجمۀ وحید علیزاده رزازی

  • عشاق - شعری از اُلیبِریو خیرُندو به , ...ادامه مطلب

  • «نمی‌دانم» شعری از «آلِخاندرو خودُرُوسکی»

  •  شعری از «آلِخاندرو, خودُرُوسکی», را ترجمه کردم برای رفیقی که گفته بود «شعر بی‌پایان»اش را زندگی کرده. باشد که بپسندد.  | نمی‌دانم | نمی‌دانم چه حاصل می‌شودم، لیک نیک می‌دانم چه‌سان سپاس گویم از برای چه, ...ادامه مطلب

  • گودزیلا در مکزیک/ شعری از روبرتو بولانیو

  • گودزیلا در مکزیک/ شعری از روبرتو بولانیو جمعه دوم تیر ۱۳۹۶   «گودزیلا در مکزیک» شعری از روبرتو بولانیو ترجمه­‌ی وحید علیزاده رزازی     مراقب باش پسرم؛ مراقبِ این: بمب­‌ها فروریختند از فراز مکزیکوسیتی با این‌­همه شست هیچ­‌کس خبردار نشد. هوا بر دوش کشید و برد زهر هلاهل را از خلالِ خیابان‌­ها و پنجره, ...ادامه مطلب

  • شعری از کریستینا لوگْن

  • شعری از کریستینا لوگْن چهارشنبه هفتم تیر ۱۳۹۶   اول لگدی به شکمم زدبعد مته را آورد بعد چاقوی ضامن‌دار را آوردبعد لگن ظرفشویی را آوردبعد چرخ‌گوشت را آوردبعدش گفت او عمرش را وقف درک بالا و پایین کشاورزی کردهبعد دست‌هایم را گرفتبعد هر دو را میخکوب کرد به میله‌های تختبعد پاهایم را گرفتو بوسیداو زگیل پا, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها